خدایا من انسانم به آنگونه ای که تو آفریدی . نمی توانم مثل فرشتگانت پاک و آسمانی باشم .
گاهی فریب می خورم و گاهی فریب میدهم . گاهی ناشکر می شوم و گاهی خودخواهی وجودم را فرا می گیرد.
اما همیشه همیشه همیشه پشیمان می شوم و به سوی تو باز می گردم چون آغوش تو همیشه باز است.
پروردگارا می دانم که دعا سرنوشت بد را از ما دور می سازد. پس این بار نیز دست نیاز را به درگاه تو دراز می کنم و از کسی خواسته هایم را طلب می کنم که هیچ گاه بر سرم منت نمی گذارد . آرزوهایم را به تو می گویم . به تو که همیشه دوست منی . عاشق تر از همیشه سر بر آستان ملکوتیت می گذارم و در دل دعا می کنم و از تو می خواهم که اگر به صلاح است دعایم را مستجاب کنی
خــــدایا: سایبانی از جنس اشک و نیاز می خواهم تا سجاده ی دلم
را در آن بگسترانم و با دستان خسته قنـــوتم از تو بخواهم که بر وجود
سردم نور نگاهت را بتابانی و گل های زیبای عشق و ایمان را بار دگر
در من تازه گردانی
....
خدایـــــا : به من توفیق تلاش مقابل شکست، صبر در نومیدی ،رفـتن بی همـــــراه
کار بی پاداش، فداکاری در سکوت ، دین بی دنیا ،ایمان بی ریا ،خوبی بی نمود،
عـــــشق بی هوس ، تنهایی در انبوه ، و دوست داشتن بدون آنکه دوست بداند،
روزی کن....وهمواره با من بمان و تنهایم مگذار . بگذار نخی به انگشتانم ببندم تا
هرگز فراموشت نکنم که آرامش دل تنها با یـــاد تو میسر است
...
توفیقم ده که بیش ازطلب همدردی، همدردی کنم
بیش ازآنکه مرابفهمند دیگران رادرک کنم
بیش ازآنکه دوستم بدارند، دوست بدارم
زیرادرعطاکردن است که میستانیم ودربخشیدن است که بخشیده میشویم ودر
مردن است که حیات ابدی می یابیم
....
خداوندا
امروز به تو توکل می کنم
.
مرا به آغوش خود هدایت کن تا احساس امنیت کنم
.
مرا در نور خود شستشو بده و بگذار در لذت و خوشی تو غوطه ور شوم
.
مرا سرشار از آرامش خود کن
.
مرا در آغوش خود بگیر و با من حرف بزن . بگذار خود را آنگونه ببینم
که تو مرا می بینی بگذار نگاهت کنم
.
بگذار گرمی حضورت را حس کنم و نفست را به آرامی در ذهنم حل کنم
.
بگذار آنقدر خیره نگاهت کنم تا به رویایی عمیق فرو روم
.................
آری به رویایی عمیق.....زیرا فقط در رویاست که با من حرف می زنی و مرا
.....
فقط در رویاست که به من می گویی بنده کوچکم دوستت دارم و مراقبت هستم
.
می گویی من گاهی از راههایی به ظاهر بی رحمانه هدایتت می کنم
اما تـــو نمی توانی درک کنی
...........
فقط در آنجاست که می گویی فرزندم تو متوجه نمی شوی وقتی راه می روی با نگرانی
نگاهت می کنم و می بینم که گاهگاهی زمین می خوری ولی دستت را نمی گیرم تا
خودت بلند شوی و دوباره از اول شروع کنی اما تو می پنداری که من تو را
فراموش کرده ام
!!!!!!!!!!!!
من می گویم خداوندا کمکم کن تا ابد همانگونه باشم که تو مرا آفریدی
.
پـــاک و معصوم و بی ریا................... و تو لبخند می زنی و هیچ نمی گویی
!!!