• وبلاگ : الهه بانو
  • يادداشت : ياد تو هر تنگ غروب...
  • نظرات : 1 خصوصي ، 17 عمومي
  • چراغ جادو

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
       1   2      >
     
    سلام. بازار شپش فروشها باز شد. آخه ما همديگه رو پيدا كرديم. با يه عالمه مطالب جالب. مطمئن باشيد مطالب ما هميشه تو بازار شپش فروشها تو بورسه. الانم با شهادت آب بروز كرديم. هميشه ما يه چيز جديد جالب واستون داريم. منتظريما ! ! !

    سلام

    بسيار زيبا و دلنشين بود خيلي حرفها برا گفتن داشت

    موفق باشي

    سلام ظاهر وبلاگتون نشون ميده خيلي بايد جالب باشه اما چون الان نمي توم پست هاتونو بخونم نظري هم نمي دم

    موفق باشيد

    به نام خدا

    با سلام

    دوست عزيز آه كه چه زيبا مي نويسيد

    و چه وبلاگ قشنگي داريد.

    موفق باشيد

    يا حق

    مجنون بعد از اينکه آنهمه شعرها و غزلها در فراق ليلي و در عشق او گفته بود، روزي در بيابان ، ليلي آمد بالاي سرش و او را صدا زد : مجنون سرش را بلند کرد ، گفت : کي هستي؟ گفت : منم ليلي ، آمده‏ام سراغت. ( به خيال اينکه ديگر حالا مجنون بلند مي‏شود و اين محبوبي را که در فراقش اينقدر ناليده چگونه‏ در آغوش مي‏گيرد. )
    گفت : نه ، برو : لي غني عنک بعشقک : من به عشق تو خوشم و از خودت بيزارم.اين بخشي از نوشته جديد من است. وبلاگ قشنگي داري پر محتوا و زيبا.سري هم به من بزن.

    ستاره اي بدرخشيد و ماه مجلس شد

    دل رميده ما را انيس و مونس شد

    نگار من که به مکتب نرفت و خط ننوشت

    به غمزه مسئله امور صد مدرس شد

    سلام بر خواهر خوب و بزرگوارم. عيد مبعث پيام آور نور و رحمت ، نبي الله الاعظم ،محمد مصطفي (ص) برشما و خانواده محترم مبارک باد. هميشه شاد و سربلند باشيد و مرا در دعاهاي خود در اين ايام پرفيض از ياد نبريد. با آرزوي بهترين‌ها براي شما و خانواده محترم

    شبي كه جوشش صد مهر در گريبان داشت

    چـــــنين حادثه اي در مشيمه پنهان داشت

    زميــن، به خود ز تب التهاب مي لرزيد

    زمـــان، ز زايـــش نــوري به خويش مي پيچيد

    موكــــــــــلان مشيــــــــت به كـــــــارگاه قدر

    شـــــــــدنـــــــد، تا كه ببندند طرح نقش دگر

    قضــــــــا گرفت قلم، تا كـــــــه بـر صحيفه نور

    ظهــــــــــور نخبه ايجـــــــــــاد را، كند مسطور

    ز عــــــــرش زمـــــــــره لاهوتيــان پرده نشين

    نظــــــــــاره را بگشودند، ديده ســـــوي زمين

    ز شــــــــوق، در رگ شـب خون نور جاري بود

    بــــــــر آتشش قــــــــدم از تـــاب بيقراري بود

    شبي عجب، كه همه جود بود و فيض و فتوح

    شـــــــ

    مبعث

    آمين........
    سلام.خوبي؟به من هم سر بزن
       1   2      >