سفارش تبلیغ
صبا ویژن
مردمان را روزگارى رسد بس دشوار ، توانگر در آنروز آنچه را در دست دارد سخت نگاهدارد و او را چنین نفرموده‏اند . خداى سبحان فرماید « بخشش میان خود را فراموش مکنید . » بدان در آن روزگار بلند مقدار شوند و نیکوان خوار ، و خرید و فروخت کنند با درماندگان به ناچار و رسول خدا فرموده است با درماندگان معاملت مکنید از روى اضطرار . [نهج البلاغه]
کل بازدیدها:----170365---
بازدید امروز: ----6-----
بازدید دیروز: ----24-----
الهه بانو

 

نویسنده: الهه بانو + لیلا... (گاهی)
سه شنبه 84/5/25 ساعت 8:13 صبح

14.jpg

19.jpg

سلام....
کلی حرف دارم میام مینویسم....
آیه امروز رو خوندی؟ کلیک کن
بخون و بیا تا من برمیگردم....

 


    نظرات دیگران ( )
  • !
  • نویسنده: الهه بانو + لیلا... (گاهی)
    یکشنبه 84/5/23 ساعت 1:55 عصر

     

    رفته به جاده تباهی

    الهی بشکنه قلبش الهی....

     

    آخیش... از دیروزعصر افتاده بود توی دهنم... گفتم بنویسمش اینجا شاید راحت بشم! آخیش... راحت شدم !

    سلام

    راستشو بخواهی من از این آهنگ متنفرم

    ولی چون بهم تقدیم شده و قول دادم اینجا مینویسمش

     

    منو ببخش که ساده از عشق تو گذشتم
    سپردمت به تقدیر بار سفر رو بستم
    باید برم از اینجا راهی ندارم جز کوچ
    برای زنده موندن تو این زمونه ی پوچ
    بذار همیشگی شه قصه ی عاشقیمون
    تو باشی لیلی، منم مثال مجنون
    بین دو راهی شک حیرونو هاج و واجم
    رفتن دوای دردم هجرت تنها علاجم
    طاقتشم ندارم طاقت دل بریدن
    سیل بلور اشکو رو گونه ی تو دیدن
    حرفی نمونده باقی غیر یه حرف آخر
    تو هم بخاطر عشق از من ساده بگذر

    حالم از اینجور عشقها به هم میخوره ! - با عرض معذرت-

    .....

    از حال خودم هم قول دادم چند کلمه ای بنویسم... راستشو بخواهید همه دوستام تنهام گذاشتن... همه شون یا رفتن اعتکاف یا رفتن چله نشینی یا رفتن سفر.... عجیب تنها شدم ... یه چیزی میشنوی ها... نه اینکه تنها باشم ...ولی عجیب مواجه شدم با یه عالمه فضای خالی توی زندگی ام که قبلا همین دوستام پرش میکردن... میدونی چی میگم؟... خیلی فضا ها برام پیش میاد و خیلی زمانها که نمیدونم باید چکار کنم؟ چون قبلا همیشه این زمانها را با دوستی تقسیم میکردم ... هم سر کار ... هم خانه .... هم روز... و هم شب... هم در چت حتی ! ... به قول مادرم : آدم باید ظرفیت همه جور اتفاقی رو داشته باشه... نه اینکه بگم ناراحتم ولی وارد یه فضای جدیدی از زندگی ام شدم. یه تنهایی تازه ! یه جور تنها ماندن جدید... که باعث شده بیشتر بپردازم به مطالعه در دنیای حقیقی و سرچ و جستجو در دنیای مجازی.... دیگه نه حوصله با موبایل حرف زدن هست یه میل چک کردن نه چت کردن ... فقط دوست دارم بیاموزم ... چیزهای جدید بخونم و جاهای جدید را ببینم... راستشو بخوای دیگه حوصله آدمها را ندارم ... وقتی کسایی که دوستت دارن اینطوری تنهات میذارن دیگه از بقیه چه انتظاری داری؟ هان؟.....


    آره خلاصه... همه دوستام به نوعی یه جایی رفتن. جالب برام اینه که همه شون رفتن خداشون رو پیدا کنن... (سفرها همه زیارتیه...) ... همه شون رفتن خدا را پیدا کنن... همه شون هم اول از همه الهه را گذاشتن کنار... بابا مگه من ... مگه دوستی من... مگه ..... آخ..... بذار ندونی بیشتر از این !

    وقتی یادم میاد همشون گذاشتنم کنار احساسم  اینجوری میشه:

     ولی بی خیال ... یکی بهم میگفت الان آمادگی پذیرفتن آدمهای جدید و محبتهای جدید را توی زندگی ات بیشتر داری !!!‏ آهای آدمهای جدید ! آهای دوستهای جدید! آهای !  به قول بعضیها : خوشتون باشه ! ... آهای.... وقتی احساس میکنم وارد فصل جدیدی از زندگی ام شدم احساسم اینجوریه:


    و اما ... یادتون که نرفته... 

    آیه های دلنشین

            هر روز با یک آیه ... منتظر شماست

     

    اینم چند تا عکس... شاید خوشتون بیاد:

     

     

     


        نظرات دیگران ( )
    <      1   2   3   4   5   >>   >

  • لیست کل یادداشت های این وبلاگ
  • می شناسیدش
    حوا و عشق...
    [عناوین آرشیوشده]

  •  RSS 

  • خانه

  • ارتباط با من
  • درباره من

  • پارسی بلاگ
  • درباره من

  • لوگوی وبلاگ

  • پیوندهای روزانه

  • فهرست موضوعی یادداشت ها

  • مطالب بایگانی شده

  • لوگوی دوستان من

  • اوقات شرعی

  • اشتراک در وبلاگ

  • وضعیت من در یاهو

  • آوای آشنا

  •