حوا گناه کرد و عشق آفریده شد
جریان آن گناه به عالم کشیده شد
آدم برای پاکی و شیطان به جای نفس
حــوّا بـه نام وسوسـه هـا آفــریده شــد
مــن با گـنـاه خـوردن یـک سـیب زنـده ام
سیبی که از حوالی یک خواب چیده شد
من خواب چـشمهای شما را ندیده ام
امّا دوباره درتن و جانم دمیــده شد ...
حسّی که عشقبازی تو باورم شود
آهـی که از تـغـزّل نامت شنیده شد
عصیانگرم!چو ریشه به خاکت دویـده ام
هنگامه ای که پرده به نامش دریده شد
خاکی محقّرم که به عشقت هبوط کرد
اشــکی مکررم که به پایـت چکیـده شد
حـوّای بـی گـنـاه غـزلهـای سـرخ و نـاب
این بار در حوالی من با تو دیده شد ...
افتــاد از نگاه شما( آدم)نجیب!
....
آدم گناه کرد و غزل آفریده شد.