...
نمیدونم چرا ولی خیلی از خوندن این شعر حال کردم... با اینکه عاشق نیستم...
چقدر دوست دارم با صدای خودم بخوانمش... چقدر به دلم می چسبد... چقدر...
میدانی...
بخونش تا بقیه اش را بگم برات...
این زندگی مجال به عاشق نمی دهد
جز فرصت زوال به عاشق نمی دهد
هنگام سهم بندی خوبی زندگی
یک درصد احتمال به عاشق نمی دهد
در فکر یک سفر به دیار توام ولی
اندیشه ها که بال به عاشق نمی دهد
این روزها خساست این شهر غربتی
یک پلک هم خیال به عاشق نمی دهد
شاید حضور گرم تو بار آورم کند
این نامه ها که حال به عاشق نمی دهد
گفتی چرا اسیر غم زندگی شدم
چون فرصت سوال به عاشق نمی دهد
فرزند شعر حافظم و پیر سرنوشت
معشوقه را که فال به عاشق نمی دهد
حامد نوردی