![]() |
![]() |
ایستگاه خدا
قطاری که به مقصد خدا می رفت ، لختی در ایستگاه دنیا توقف کرد و پیامبر رو به جهانیان کرد و گفت:
مقصد ما خداست . کیست که با ما سفر کند؟
کیست که رنج و عشق توامان بخواهد ؟
کیست که باور کند دنیا ایستگاهی است تنها برای گذشتن ؟
قرن ها گذشت اما از بیشمار آدمیان جز اندکی بر آن قطار سوار نشدنداز جهان تا خدا هزار ایستگاه بود.
در هر ایستگاه که قطار می ایستاد ، کسی کم می شد قطار می گذشت و سبک می شد ، زیرا سبکی قانون راه خداست .
قطاری که به مقصد خدا می رفت، به ایستگاه بهشت رسید . پیامبر گفت اینجا بهشت است . مسافران بهشتی پیاده شوند،اما اینجا ایستگاه آخر نیست .
مسافرانی که پیاده شدند ، بهشتی شدند .اما اندکی ،باز هم ماندند ،قطار دوباره راه افتاد و بهشت جا ماند.
آنگاه خدا رو به مسافرانش کرد و گفت :
درود بر شما ،راز من همین بود .آن که مرا میخواهد ، در ایستگاه بهشت پیاده نخواهد شد .
و آن هنگام که قطار به ایستگاه آخر رسیددیگر نه قطاری بود و نه مسافری .
ا
ستاد می گوید:جست و جوی توضیحات درباره خداوند هیچ چیز را بر شما آشکار نمیسازد . می توانید به واژ ه های زیبا گوش دهید ، اما آنها در اصل خالی اند. درست همان طور که می توانید یک دائرة المعارف درباره عشق بخوانید و عشق ورزیدن را نیاموزید. هیچ کس هرگز ثابت نخواهد کرد که خدا وجود دارد.در زندگی، برخی از چیزها را فقط باید تجربه کرد.... و هرگز توضیحی درباره آنها ارائه نداد.
عشق چیزی است . خداوند نیز _ که عشق است_ چنین چیزی است. ایمان یک تجربه دواران کودکی است به همان معنایی جادوینی که عیسا به ما آموخت: کودکان ملکوت خداوند هستند.
خداوند هرگز وارد مغز شما نخواهد شد.دری که او استفاده میکند، قلب شماست.
![]() |
![]() |