من اولين باره كه اومدم اينجا
من خودم الهه ام ولي نه الهه ناز و نه الهه بانو ـ فقط الهه ام
عجيب حال شعر خوندن دارم ، شما چي ؟ حال شعر شنيدن داريد؟
نگه دگر به سوي من چه مي كني
چو بر در رقيب من نشسته اي
به حيرتم كه بعد از آن فريبها
تو هم پي فريب من نشسته اي
به چشم خويش ديدم آن شب اي خدا
كه جام خود به جام ديگري زدي
چو فال حافظ آن ميانه باز شد
تو فال خود به نام ديگري زدي
برو، برو به سوي او مرا چه غم
تو آفتابي او زمين، من آسمان
بر او بتاب زانكه من نشسته ام
به ناز روي شانه ستارگان
بر او بتاب زانكه گريه مي كند
در اين ميانه قلب من به حال او
كمان عشق باشد اين گذشت ها
دل تو مال من ، تن تو مال او
تو كه مرا به پرده ها كشيده اي
چگونه ره نبرده اي به راز من
گذشتم از تن تو زانكه در جهان
تني نبود مقصد نياز من
اگر به سويت اينچنين دويده ام
به عشق عاشقم نه بر وصال تو
به ظلمت شبان بي فروغ من
خيال عشق خوشتر از خيال تو
خيال عشق خوشتر از خيال تو
براي كي نوشتم ؟
براي هيچكي
فقط براي خودم و هر كي كه لذت ببره
بياين دعا كنيم كه خدا هيچوقت رهامون نكنه
دعا كنيم كه از خدا دور نشيم، بياين شكرش كنيم
بياين به يادش باشيم، تا آزاد آزاد باشيم و آروم آروم
براي منم دعا كنين....